۱۳۹۵ مهر ۱, پنجشنبه
۱۳۹۵ شهریور ۱۷, چهارشنبه
۱۳۹۵ مرداد ۳, یکشنبه
۱۳۹۵ تیر ۹, چهارشنبه
فریدون فروغی - همیشه غایب ، دکلمه و شعر- شهیار قنبری
فریدون فروغی - همیشه غایب
دکلمه و شعر: شهیار قنبری
آهنگ: ویلیام خنو
تنظیم آهنگ: واروژان
ترانهخوان: فریدون فروغی
از ترانۀ «همیشه غایب» اجرایی هم با صدای «داریوش اقبالی» وجود دارد. «شیهار قنبری» در پانویس این ترانه نوشته است:
«استودیو الکوردوبس. عباسآباد.
داریوش را شبی که باید برای خواندن این ترانه به استودیو میآمد، به زندان اوین بردند. من و آهنگساز، بیخبر و خشمگین از بدقولی، ساعتها انتظار کشیدیم.
وقتی دلگیر به خانه میرفتم، نمیدانستم که فردایش، ساعت یک بعدازظهر، آنان به سراغ من میآیند تا دوستان در اوین تنها نباشند. . .» [دریا در من، گزینۀ
ترانههای شهیار قنبری، نشر نکیسا (آمریکا)، چاپ اول ۱۹۹۵، ص. ۶۸]
یکنفر میآد که من منتظر دیدنشَم
یکنفر میآد که من تشنهٔ بوییدنشَم
خالی سفرمونو پُر از شقایق میکُنه
واسه موجهای سیا، دستا رُ قایق میکُنه
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
همیشه غایب من، زخمامو مرهم میذاره
همیشه غایب من گریههامو دوست نداره
نکنه یه وقت نیآد، صداش به دادم نرسه
آینهها سیا بشه، کور بشه چشم ستاره
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
زخم این حنجرهٔ خسته، همیشه غایبه
کلید صندوق در بسته، همیشه غایبه
نعرهٔ اسب سفید قصهٔ مادر بزرگ
بهترین شعرهای سر بسته، همیشه غایبه
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده
تن اون شعرای عاشقانه گفتن بلده
شاید این «همیشه غایب» تو باشی
تو اگه اومدنی نیستی بگو
اگه ما رُ خواستنی نیستی بگو!
تهران ۱۳۵۴
۱۳۹۵ تیر ۸, سهشنبه
احمد شاملو ـ مردی که لب نداشت
مردی که لب نداشت
سرودۀ: احمد شاملو
با صدای:
احمد شاملو: راوی
میکائیل شهرستانی: حسینقلی
شهین علیزاده: ننه چاه
رضا کاووسی: حوض بابا
مجید حمزه: پشتبام
شهیندخت: دریا
تهیه شده در موسسۀ فرهنگی ـ هنری ماهور، تهران
تصویرگر نمونۀ چاپی کتاب: مهردخت امینی
مردی که لب نداشت (سروده و صدای احمد شاملو)
مردی که لب نداشت»، یکی از آن چند شعریست که «احمد شاملو» به زبان محاوره در حال و هوای ترانههای کودکانه سروده است. تابستان ۱۳۳۸، و همان سال «قصۀ دخترای ننه دریا» را هم. پیش از آن اما در سال ۱۳۳۲، «پریا» در مجموعۀ «هوای تازه» منتشر شده بود. سرودهای که مقبول طبع بزرگسالان نیز افتاد و ماندگار شد.
«مردی که لب نداشت» را یکبار (و شاید برای اولین بار) خانمی باذوق و خوشصدا بهنام «هانیه سلیمی» در علاقمندیاش به نشر کتابهای صوتی یا گویا، به شکل شنیداری اجرا کرد. در این نمونه «هانیه سلیمی» با تیپسازی در صدا، تمام نقشهای این روایت را به تنهایی اجرا کرده بود.
این کار با کیفیتی قابل قبول، همراه با موسیقی و میکسی از «کاوه حیدری» در نهایت سر از وبسایت رسمی «احمد شاملو» در آورد و در بسیاری از وبلاگهایی که دلی با نشر کتابهای صوتی دارند بازپخش و به اشتراک گذاشته شد. و این زمستان سال ۱۳۸۸ بود. پنجاه سالی پس از سروده شدن آن.
«مردی که لب نداشت» دو سال بعد از نمونۀ «هانیه سلیمی»، در پایان تابستان ۱۳۹۰ بار دیگر توسط موسسۀ فرهنگی ـ هنری ماهور، با صدای احمد شاملو (در مقام راوی قصه) و صداپیشگانی که هر کدام نقشی از عناصر قصه را ایفا میکردند، ضبط و منتشر شد. موسیقی بر این کار را «پیام جهانمانی» نوشته بود که در کنار نوازندگی و آهنگسازی، مدرس موسیقی نیز هست.
یه مردی بود حسینقلی
چشاش سیا لُپاش گُلی
غُصه و قرض و تب نداشت
اما واسه خنده لب نداشت. ـ
خندهی بیلب کی دیده؟
مهتابِ بیشب کی دیده؟
لب که نباشه خنده نیس
پَر نباشه پرنده نیس.
شبای درازِ بیسحر
حسینقلی نِشِس پکر
تو رختخوابش دمرو
تا بوقِ سگ اوهو اوهو.
تمومِ دنیا جَم شدن
هِی راس شدن هِی خم شدن
فرمایشا طبق طبق
همگی به دورش وَقّ و وقّ
بستن به نافش چپ و راس
جوشوندهی ملاپیناس
دَماش دادن جوون و پیر
نصیحتای بینظیر:
« ـ حسینقلی غصهخورَک
خنده نداری به درک!
خنده که شادی نمیشه
عیشِ دومادی نمیشه.
خندهی لب پِشکِ خَره
خندهی دل تاجِ سره،
خندهی لب خاک و گِله
خندهی اصلی به دِله . . .»
حیف که وقتی خوابه دل
وز هوسی خرابه دل،
وقتی که هوای دل پَسه
اسیرِ چنگِ هوسه،
دلسوزی از غصه جداس
هرچی بگی بادِ هواس!
حسینقلی با اشک و آه
رف دَمِ باغچه لبِ چاه
گُف: « ـ ننهچاه، هلاکتم
مردهی خُلقِ پاکتم!
حسرتِ جونم رُ دیدی
لبتو امونت نمیدی؟
لبتو بِدِه خنده کنم
یه عیشِ پاینده کنم.»
ننهچاهه گُف: « ـ حسینقلی
یاوه نگو، مگه تو خُلی؟
اگه لَبمو بِدَم به تو
صبح، چه امونَت چه گرو،
واسهیی که لب تَر بکنن
چیچی تو سماور بکنن؟
«ضو» بگیرن «رَت» بگیرن
وضو بیطاهارت بگیرن؟
ظهر که میباس آب بکشن
بالای باهارخواب بکشن،
یا شب میان آب ببرن
سبو رُ به سرداب ببرن،
سطلو که بالا کشیدن
لبِ چاهو اینجا ندیدن
کجا بذارن که جا باشه
لایقِ سطلِ ما باشه؟»
دید که نه واّلا، حق میگه
گرچه یه خورده لَق میگه.
حسینقلی با اشک و آ
رَف لبِ حوضِ ماهیا
گُف: « ـ باباحوضِ تَرتَری
به آرزوم راه میبری؟
میدی که امانت ببرم
راهی به حاجت ببرم
لبتو روُ مَرد و مردونه
با خودم یه ساعت ببرم؟»
حوضْبابا غصهدار شد
غم به دلش هَوار شد
گُف: « ـ بَبَه جان، بِگَم چی
اگر نَخوام که همچی
نشکنه قلبِ نازِت
غم نکنه درازِت:
حوض که لبش نباشه
اوضاش به هم میپاشه
آبش میره تو پِیگا
بهکُل میرُمبه از جا.»
دید که نه والّلا، حَقّه
فوقش یه خورده لَقّه.
حسینقلی اوهوناوهون
رَف تو حیاط، به پُشتِ بون
گُف: « ـ بیا و ثواب بکن
یه خیرِ بیحساب بکن:
آباد شِه خونِمونت
سالم بمونه جونت!
با خُلقِ بیبائونهت
لبِتو بده اَمونت
باش یه شیکم بخندم
غصه رُ بار ببندم
نشاطِ یامُف بکنم
کفشِ غمو چَن ساعتی
جلوِ پاهاش جُف بکنم.»
بون به صدا دراومد
به اشک و آ دراومد:
« ـ حسینقلی، فدات شَم،
وصلهی کفشِ پات شَم
میبینی چی کردی با ما
که خجلتیم سراپا؟
اگه لبِ من نباشه
جا نُوْدونی م کجا شِه؟
بارون که شُرشُرو شِه
تو مُخِ دیفار فرو شِه
دیفار که نَم کشینِه
یِههُوْ از پا نِشینه،
هر بابایی میدونه
خونه که رو پاش نمونه
کارِ بونشم خرابه
پُلش اون ورِ آبه.
دیگه چه بونی چه کَشکی؟
آب که نبود چه مَشکی؟»
دید که نه والا، حق میگه
فوقش یه خورده لَق میگه.
حسینقلی، تِلُوخورون
گُشنه و تشنه نِصبِهجون
خَسّه خَسّه پا میکشید
تا به لبِ دریا رسید.
از همه چی وامونده بود
فقطم یه دریا مونده بود.
« ـ ببین، دریای لَملَم
فدای هیکلت شَم
نمیشه عِزتت کم
از اون لبِ درازوت
درازتر از دو بازوت
یه چیزی خِیرِ ما کُن
حسرتِ ما دوا کُن:
لبی بِده اَمونت
دعا کنیم به جونت.»
« ـ دلت خوشِه حسینقلی
سرِ پا نشسته چوتولی.
فدای موی بورِت!
کو عقلت کو شعورِت؟
ضررای کارو جَم بزن
بساطِ ما رو هم نزن!
مَچِّده و منارهش
یه دریاس و کنارهش.
لبِشو بدم، کو ساحلش؟
کو جیگَرَکیش کو جاهلش؟
کو سایبونش کو مشتریش؟
کو فوفولش و کو نازپَریش؟
کو نازفروش و نازخرِش؟
کو عشوهییش کو چِشچَرِش؟»
حسینقلی، حسرت به دل
یه پاش رو خاک یه پاش تو گِل
دَساش از پاهاش درازتَرَک
برگشت خونهش به حالِ سگ.
دید سرِ کوچه راهبهراه
باغچه و حوض و بوم و چاه
هِرتِهزَنون ریسه میرن
میخونن و بشکن میزنن:
« ـ آی خنده خنده خنده
رسیدی به عرضِ بنده؟
دشت و هامونو دیدی؟
زمین و زَمونو دیدی؟
انارِ گُلگون میخندید؟
پِسّهی خندون میخندید؟
خنده زدن لب نمیخواد
داریه و دُمبَک نمیخواد؟
یه دل میخواد که شاد باشه
از بندِ غم آزاد باشه
یه بُر عروسِ غصه رُ
به تَئنایی دوماد باشه!
حسینقلی!
حسینقلی!
حسینقلی حسینقلی حسینقلی!»
تابستان ۱۳۳۸
۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه
۱۳۹۵ خرداد ۱۳, پنجشنبه
10 ترانه از خوانندگان فراموش نشدنی همچون ویگن،مرضیه،پوران، محمد نوری....
1.داریوش رفیعی مستانه
2.مرضیه موج آتش
3.محمد نوری در خموشیهای ساحل
4.فرح او نیامد
5.پروین غوغای ستارگان
6.ویگن مهتاب
7.پوران صبح شد باز
8.یاسمین صحرانشین
9.الهه کعبه دلها
10.گلپا و هما میر افشار شکسته
دانلود فایل صوتی
۱۳۹۵ خرداد ۱۰, دوشنبه
۱۳۹۵ خرداد ۸, شنبه
۱۳۹۵ خرداد ۵, چهارشنبه
عارف - خوشگل نامهربون (هرکی خوشگله نامهربونه)
آهنگ:حسن لشگری
شعر:علیرضا طبائی
صدات کردم صدایم را شنیدی
مرا دیدی ولی انگار ندیدی
میون کوچه و بازار ای دوست
مرا چون سایه گم ماند کشیدی
دلم حیرونه از کار زمونه
که هرکی خوشگله نامهربونه
دلم حیرونه از کار زمونه
که هرکی خوشگله نامهربونه
خداوندا در این دیوونه بازار
ز من دیوونه تر پیدا نمیشه
دل من غنچه ای سردرگریبون
که از باد بهاران وا نمیشه
دلم حیرونه از کار زمونه
که هرکی خوشگله نامهربونه
دلم حیرونه از کار زمونه
که هرکی خوشگله نامهربونه
بانو آذر حنانه خواننده قدیمی - شیرین جان ، گلهای صحرایی
می ز جام شب خورده چشمانت,آبروی میبرده چشمانت
من ز دست تو،چشم مست تو شکوهها دارم ای شیرین جان
من ز دست تو،چشم مست تو شکوهها دارم ای شیرین جان
بی تو شیرین جان،شام و سحر خوانم نام شیرنت
بی تو شیرین جان،شد دل تنگم چون لعل خونینت
در دل شبها وصل توای گٔل آرزو دارم ای شیرین جان
واله و تنها با دو چشم تو گفتگو دارم ای شیرین جان
من ز دست تو،چشم مست تو شکوهها دارم ای شیرین جان
من ز دست تو،چشم مست تو شکوهها دارم ای شیرین جان
۱۳۹۵ خرداد ۴, سهشنبه
۱۳۹۵ خرداد ۳, دوشنبه
گوگوش - گاهی خنده گاهی گریه ، آلبوم جاده
ترانه سرا:مسعود هوشمند
آهنگساز:پرویز مقصدی
تنظیم:پرویز مقصدی
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
بعد تو این دل رسوا
به کسی دل نمی بنده
دیگه از غصه رو لبها
نمیشینه گل خنده
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
آسمون قلب عاشق
افقش رنگ غروبه
اون وفا و مهربونی
اگه برگرده چه خوبه
بی تو دل هر شبو هر روز
مثل یک مرغ اسیره
بعد تو دل توی سینه
دوست دارم تنها بمیره
گاهی خنده گاهی گریه
اخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
بعد تو این دل رسوا
به کسی دل نمی بنده
دیگه از غصه رو لبها
نمیشینه گل خنده
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
آسمون قلب عاشق
افقش رنگ غروبه
اون وفا و مهربونی
اگه برگرده چه خوبه
بی تو دل هر شبو هر روز
مثل یک مرغ اسیره
بعد تو دل توی سینه
دوست دارم تنها بمیره
گاهی خنده گاهی گریه
آخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
گاهی خنده گاهی گریه
اخه این چه کاریه
سرم از غم تو گریبون
این چه روزگاریه
۱۳۹۵ خرداد ۲, یکشنبه
گوگوش - کیه کیه به همراه عارف و منوچهر سخایی
ترانه سرا:اردلان سرفراز
آهنگساز:حسن شماعی زاده
تنظیم:واروژان
پشت دیوار دلم یه صدای پا میاد
یه صدای آشنا از تو کوچه ها میاد
یه صدای پا میاد یه صدای پا میاد
نفسم راهشوگم کرده تو سینه
چشم من یه سایه رو دیوار می بینه
صدای تیک تیک قلبم نمی ذاره
صدای پاهاش توی گوشام بشینه
اونجا کیه کیه پشت دیوار کیه
سایه شو من می بینم
شاید خواب می بینم
برگشته پیش من امید آخرینم
اگه اون که گم شده
یه روزی پیدا بشه
قفل زندون دلم
با کلیدش وا بشه
همه خوبیا رو همراش میاره
دست خوبشو تو دستام می ذاره
اگه اون که گم شده
یه روزی پیدا بشه
قفل زندون دلم
با کلیدش وا بشه
همه خوبیا رو همراش میاره
دست خوبشو تو دستام می ذاره
پشت دیوار دلم یه صدای پا میاد
یه صدای آشنا از تو کوچه ها میاد
یه صدای پا میاد یه صدای پا میاد
نفسم راهشوگم کرده تو سینه
چشم من یه سایه رو دیوار می بینه
صدای تیک تیک قلبم نمی ذاره
صدای پاهاش توی گوشام بشینه
اونجا کیه کیه پشت دیوار کیه
سایه شو من می بینم
شاید خواب می بینم
برگشته پیش من امید آخرینم
اگه اون که گم شده
یه روزی پیدا بشه
قفل زندون دلم
با کلیدش وا بشه
همه خوبیا رو همراش میاره
دست خوبشو تو دستام می ذاره
اگه اون که گم شده
یه روزی پیدا بشه
قفل زندون دلم
با کلیدش وا بشه
همه خوبیا رو همراش میاره
بانو حمیرا - دنیا ، آلبوم شرم و شکایت
آهنگ : انوشیروان روحانی
شعر : هما میر افشار
دنیا دنیا
دل من شد اسیرش
دنیا دنیا
دیگه از من نگیرش
تا خون من
توی رگهام دویده
نقش هستی
به وجودم کشیده
حالا که با نگاهی کار دلم رو ساختم
حالا که زندگیم رو به یک نگاه باختم
آخ دنیا دنیا
دل من شد اسیرش
دنیا دنیا
دیگه از من نگیرش
بذار که چشم روشن او
ستاره باشه در شب من
بذار که اسم نازنینش
نیفته یک دم از لب من
بذار به هم بگن تو دنیا
اگر یه عاشقه همینه
بذار تموم مردم شهر
بگن اگر که عشقه اینه
بذار به هم بگن تو دنیا
اگر یه عاشقه همینه
آخ دنیا دنیا
دل من شد اسیرش
دنیا دنیا
دیگه از من نگیرش
بذار که چشم روشن او
ستاره باشه در شب من
بذار که اسم نازنینش
نیفته یک دم از لب من
بذار به هم بگن تو دنیا
اگر یه عاشقه,همینه
بذار تموم مردم شهر
بگن اگر که عشقه اینه
بذار به هم بگن تو دنیا
اگر یه عاشقه همینه
دنیا دنیا
دل من شد اسیرش
دنیا دنیا
دیگه از من نگیرش
تا خون من
توی رگهام دویده
نقش هستی به وجودم کشیده
حالا که با نگاهی کار دلم رو ساختم
حالا که زندگیم رو به یک نگاه باختم
آخ دنیا دنیا
دل من شد اسیرش
دنیا دنیا
دیگه از من نگیرش
۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۰, پنجشنبه
۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه
بانو هایده - مگیر از من خدایا ، آلبوم نوایی
امیدم را مگیر از من خدایا خدایا خدایا
دل تنگ مرا مشکن خدایا خدایا خدایا
من دور از آشیانم سر به آسمانم بی نصیب و خسته
ماندم جدا ز یاران از بلای طوفان بال من شکسته
امیدم را مگیر از من خدایا خدایا خدایا
دل تنگ مرا مشکن خدایا خدایا خدایا
از حریم دلم رفته رنگ هوس
روز و شب به که گویم در درون قفس
آه در درون قفس
وه که دست قضا بسته بال مرا
روز و شب ز گلویم ناله خیزد و بس آه
ناله خیزد و بس
می زنم فریاد
هرچه باداباد
وای از این طوفان آه
وای از این بیداد
می زنم فریاد
هرچه باداباد
وای از این طوفان
وای از این بیداد آه
وای از این بیداد
امیدم را مگیر از من خدایا خدایا خدایا
دل تنگ مرا مشکن خدایا خدایا خدایا
من دور از آشیانم سر به آسمانم بی نصیب و خسته
ماندم جدا ز یاران از بلای طوفان بال من شکسته
از حریم دلم رفته رنگ هوس
روز و شب به که گویم در درون قفس
آه در درون قفس
وه که دست قضا بسته بال مرا
روز و شب ز گلویم ناله خیزد و بس آه
ناله خیزد و بس
می زنم فریاد
هرچه باداباد
وای از این طوفان
وای از این بیداد آه
وای از این بیداد
وای از این بیداد آه
وای از این بیداد
بانو هایده - بهار بهار
ترانهسرا:محمد حیدری
آهنگساز:محمد حیدری
تنظیم:منوچهر چشم آذر
بهار بهار باز اومده دوباره
باز تموم دلها چه بیقراره
اما برای من دور ز خونه
بهارا هم مثل خزون میمونه
بهارا هم مثل خزون میمونه
بهار خونه . بوی دیگه داره
هوای خونه . همیشه بهاره
اما برای من دور ز خونه
بهارا هم مثل خزون میمونه
بهارا هم مثل خزون میمونه
خونه هزار هزارتا یاد و یادگاری داره
بچگی و قلک و عیدی به یادم میاره
گلدون یاس رازقی . بنفشه های باغچه
آینه و شمعدون جهاز مادرو تو طاقچه
بهار بهار باز اومده دوباره
باز تموم دلها چه بیقراره
اما برای من دور ز خونه
بهارا هم مثل خزون میمونه
بهارا هم مثل خزون میمونه
خونه هزار هزارتا یاد و یادگاری داره
بچگی و قلک و عیدی به یادم میاره
گلدون یاس رازقی . بنفشه های باغچه
آینه و شمعدون جهاز مادرو تو طاقچه
بهار بهار باز اومده دوباره
باز تموم دلها چه بیقراره
اما برای من دور ز خونه
بهارا هم مثل خزون میمونه
بهارا هم مثل خزون میمونه
۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۸, سهشنبه
۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه
بانو هایده - آشنایی <> اجرای زنده تصویری
اول آشناییمون حرفا چه شاعرانه بود
نگاه تو تو چشم من چه پاک و صادقانه بود
اول آشناییمون عزیز و دردونه بودم
به چشم مست و عاشقت
گوهر یکدونه بودم
حالا چی هستم واسه تو
حالا کی هستم واسه تو
یه جام خالی از شراب
شکستنی مثل حباب
اول آشناییمون برای تو راه بودم
شعر بودم شور بودم الهه ناز بودم
اول آشناییمون واسم یه پروانه بودی
من همه سادگی و تو عاشق و دیوونه بودی
حالا چی هستم واسه تو
حالا کی هستم واسه تو
یه جام خالی از شراب
شکستنی مثل حباب
اول آشناییمون برای تو راه بودم
شعر بودم شور بودم الهه ناز بودم
اول آشناییمون واسم یه پروانه بودی
من همه سادگی و تو عاشق و دیوونه بودی
حالا چی هستم واسه تو
حالا کی هستم واسه تو
یه جام خالی از شراب
شکستنی مثل حباب
اول آشناییمون حرفا چه شاعرانه بود
نگاه تو تو چشم من چه پاک و صادقانه بود
اول آشناییمون عزیز و دردونه بودم
به چشم مست و عاشقت
گوهر یکدونه بودم
حالا چی هستم واسه تو
حالا کی هستم واسه تو
یه جام خالی از شراب
شکستنی مثل حباب
یه جام خالی از شراب
شکستنی مثل حباب
یه جام خالی از شراب
شکستنی مثل حباب
۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه
بانو حمیرا - مهتاب عشق ، آلبوم مهتاب عشق
شاعر : بابک رادمنش
آهنگ ساز : بابک رادمنش
ای مهتاب عشق بتاب
ای باران عشق ببار
ای خورشید محبت بسوزان بنیاده جنگ و کینه ها را
آی آدمها بیاید بشوید گرد و غباره سینه ها را
این همه حرص و طمع برای چی
آخه این دنیا مگه برای کیست
شاهان همه رفتن کاخها بجامانده
شاه و گدا مردند دنیا بجا مانده
مهتاب عشق بتاب
باران عشق ببار
چه کسی با خود برده ذره ای از مال دنیا را
چه کسی پیمان بسته که ببینه صبح فردا را
وقتی آدم یه روزی فنا میشه
می میره روح از بدن جدا میشه
پس دیگه جنگ و جدال واسه چیه
اونیکهمونده تو این دنیا کیه
اونیکهمونده تو این دنیا کیه
شاهان همه رفتن کاخها به جا مانده
شاه و گدا مردند دنیا بجا مانده
مهتاب عشق بتاب
باران عشق ببار
انسان چرا وقتی که به قدرتی میرسه
خودش رو گم میکنه این همه ظلم میکنه
این عمر کوتاه ما تموم میشه یه روزی
طعم خاک میشویم نیستو هلاک میشویم
شاهان همه رفتن کاخها بجا مانده
شاه وگدا مردند دنیا بجا مانده
مهتاب عشق بتاب
باران عشق ببار
خدای توانا
فرا خوانده ما را
بسوی آدمیت به نور حقیقت
خداوند عاشق فرا خوانده ما را
به عشق و محبت نه بر خشم و نفرت
ما همه از خاکیم دوباره بر خاکیم
نه باقی مطلق و نه بام افلاکیم
شاهان همه رفتن کاخها بجامانده
شاه وگدا مردند دنیا بجا مانده
مهتاب عشق بتاب
باران عشق ببار
۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه
۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۸, شنبه
بانو الهه - سوز و ساز
با همکاری استاد جواد لشگری
لاله سان با دل خود تنها به شب سوزم و سازم
تا نسیم آید از آن صحرا که جان بازم و سوزم
شمعی و گرد تو بی پروا،به پروازم و سوزم
چه سیه کرده غمت روزم
برق غم بودی و زد سوز غمت شعله به جانای مه رو،جز غم کو حاصل ما
لاله چو روید از گًل ما،داغت نرود از دل ما
ای شمعی که زدی شعله به جان،روشن تو نکنی محفل ما
۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه
۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۵, چهارشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)